- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
کربلا در کربلایِ خنجر و حنجر گُم است تازه عاشورا شروعِ کارِ او با مردم است آمده این دشت را سیراب از کوثر کُــند آمـده تـا کــربـلا را کـربـلایـی تـر کُـنـد آمده تا عشق را با خـونِ خود امضا کُند تا خودش هیهات من الـذلّه را معنـا کُـند حجِّ واجب را رها کرده خدا واجبتر است مرگِ با عزّت برایِ شیرمردان بهتر است کوفیان اینبار هم حمد و سپاس آوردهاند نـامه در نـامه برایش التـمـاس آوردهاند خوب میداند که اینها مردِ میدان نیستند دستِ پیمـان داده امّا پایِ پیمـان نیـستـند کینه دارند از علی مولا« ولی» آورده است تا توانسته به همراهاش علی آورده است در مسیرش سنگ را لعلِ بدخشان کرده است با نگاهِ خود وهبها را مسلمان کرده است آه؛ با یک جملهاش عالم حسینی میشود عاقبت«حرِّ یزیدی» هم حسینی میشود عاقبت خیری برایِ غیر میخواهد حسین تا دمِ آخر بر اینها خیر میخواهد حسین آمده تا فـاش سازد رمز و رازِ عشق را در دلِ مـیدان به پا دارد نمـازِ عشـق را شوکت و آرامشش در جنگ فوق العاده است زیرِ خنجر هم «حسین بن علی» آزاده است اکبرش الحقّ و الانصاف پیغمبر شده ست بر زمین افتاده و انگار اکبرتر شدهست کربلا تفسیرِ خوبیهاست، بد تعریف شد روضه در روضه قیامِ کربلا تحریف شد غُربتش بیآبی و تعدادِ زخم و تیر نیست دردِ او از زخمِ تیغ و نیزه و شمشیر نیست غُربتش اینجاست میگویند جان را باختهست او برایِ کسبِ قدرت جنگ راه انداختهست کسبِ قدرت خنجر و حنجر مگر میخواسته نامسلمانها علی اصغر مگر میخواسته؟ کسبِ قدرت با زن و فرزند میآید مگر بـا رقــیّـه دخـتـرِ دلـبـنـد مـیآیـد مگـر؟ او هدف دارد هدف اصلاحِ دین و مکتب است قدرتِ کرببلا در خُطبههای زینب است قدرتِ کرببلا در عشق و در دلداده گیست کربلا اوجِ شکوهِ عـزّت و آزاده گیست تن به تیر و نیزه داد امّا به ذلّت تن نداد سر به دشمن داد امّا دست با دشمن نداد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
تقصیر سنگهاست، پَرت گُر گرفته است از سوزِ تشنگی جگرت گُر گرفته است یک دشتِ لاله در نظرت گُر گرفته باز انـگـار خـانـۀ پـدرت گُـر گـرفـتـه بـاز نـیـزه شکـسـتهها به تنت گـیـر دادهاند! حـتی به کـهـنه پـیـرهـنت گـیـر دادهانـد کـیـسه برای اُجـرت قـتـل تو دوخـتـنـد باور کنم!؟ تو را به سه مَن جو فروختند تکیه نـزن به نـیـزۀ غـربت غـریب من زینب که هست، حضرت شیب الخضیب من گـفـتم کـفـن کـنم به تـنـم؟ تو نخـواستی گـفـتم به شـمر رو بـزنم؟ تو نخـواستی حالا بگو چه کار کنم پشت و رو شدی؟ بـا تــیـغ کُـنـد آخـرِ سـر روبـرو شـدی ماندم به زیر تیغ چرا مست میروی!؟ داری به قتل صبر تو از دست میروی جانـم به یک اشارۀ انگـشت شمر رفت حیف از محاسن تو که در مُشت شمر رفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در غروب روز عاشورا
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است دلهای عرشیان همه در تاب و در تب است اصلا بـیا بـمـان که فـقـط روشـنی دهی خورشید من بدون تو هرروز من شب است وقتی ز روی زین به زمین خوردی ای حسین گـفـتم زمـان خـانه خـرابـی زیـنب است یـا ایـهـا الـشـهــیـد، ذبــیـح مـن الـقــفــا رگهای گـردنـت چـقـدر نامـرتب است مانـدهست یـادگار، به تـشـیـیع جـنازهات بر روی پـیـکـرت اثر سُـمّ مرکب است مـیبـیـنمـت دوبـاره و از حـال مـیروم این دل ز درد و غصه و ماتم لبالب است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
پَـرپَـر زدی و بـال و پَر تو رهـا نشد آه…ای غریب، راه گلوی تو وا نشد در ازدحـامِ زخـمِ تـنت نـیـزه جا نشد از روی سیـنه تو چرا؟! شمـر پا نشد با دست و پا زدن نفست تنگ میشود بیحالی و نصیب سرت سنگ میشود دیــدی هِلال آب نـیـاورد و دیـر شد دیدی که کهنه پیـرُهنت غرق تیرشد دیدی تمام پوشـش تو یک حصیر شد زینب کـنار جـسم تو یـکـباره پیر شد طاقت بیار، لشکرت ای شاه میرسد طاقـت بیـار، مـادرت از راه میرسد ایکاش چوب کفر به ایمان نمیزدند با خـیـزران به قاری قـرآن نمیزدند آتش به خـیـمههای پـریشان نمیزدند نیزه به پهلوی تو حسین جان، نمیزدند از نـعـلها سـراغ تنت را گـرفـتـهایم از دست «بـوریا» کـفـنت را گرفتهایم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
لـشـگـری آمده بـودند به یـغـمـا ببَـرند قـطعه قـطعه بـدنی را به کجاها ببَرند مـیکـشـیـدنـد تـنـی را تـه گـودالِ بـلا نیّت این بود که تاب از دلِ زهرا ببرند کـیـنهها در دلشان از عـلی و آلٍ علی قـصـدشان بود سـرِ زادۀ زهـرا ببَـرند صف کشیدند اراذل همه با سنگ و کلوخ با زدن تا که ثواب از حیِ یکـتا ببَرند این حسین است که افتاده به صورت به زمین کـوفـیـان آمـدنـد انگـار مـصّـلا ببَـرند فارغ از غصّه و غم، هلهله وشادی بود از دلِ خـویش رسیدند که غـمها ببَرند وقتِ غارت شده حالا نفَـسی تازه کنند به اسـارت هـمـۀ دخـتـرکان را ببَـرند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
ناگهان دشت بلاخـیز پُر از هلهـله شد کوفه با شام سر غارت ما یک دله شد از خدا بی خـبران هیچ ندارند احساس معجرم دل نگران است کجایی عباس؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
با پنجه زلف حاجی ما را به هم زدند اعمال حج و سعی صفا را به هم زدند بر سجده سر گذاشت که خلوت کند کمی با ضرب نیزه حال دعا را به هم زدند رَمْیِ سـتـون کـعـبـه نـمـودنـد در مِـنا در قـتـلـگـاه رسـم مـنـا را به هم زدند ذبح عـظـیم تـشـنه به مسلخ روانه شد از پشتِ سر زدند و بنا را به هم زدند با ضـربـۀ دوازدهـم در کـمـال صبـر از زیر و رو گلو و قفا را به هم زدند جـوشید خـون زمزمِ زهـرا از آن گلو با خنده حُزن زمزمهها را به هم زدند در رَحـل قـتـلگاه شـیـاطـین بیوضـو تـرتـیـب آیـههـای خـدا را به هم زدند بعد از صفا و مروه به تقصیر یک لعین رخـسار دست شـاه ولا را به هم زدند وقـت وداع پـیـکــر شـاه و مـخـدرات با هـلهـلـه طـواف نـسا را به هم زدند در کـوچـههای شـام پـیـمـبـر نـدیـدهها طرح و نمای رأس جدا را به هم زدند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
این تـیـغ ها نـظـام تنت را به هم زدند تـرکـیب صـورت و بـدنت به هم زدند تـیـزی نـیـزههای پُـر از خـشم شامیان تصویر کـهـنه پیـرهنت را به هم زدند تنها هجـوم نـیـزه و شمـشـیر بس نبـود با سـنگ شـیـوۀ زدنـت را به هم زدنـد باران سنگهای پُر از بغض مرتضی دنـدان و دنـده و دهـنت را به هم زدند وقت هجوم و غارت جسمت حسین من آری حـرامـیان کـفـنت را به هم زدنـد رحمی نشد به پیکر بیجانت ای حسین با نعل تازه جسم و تنت را به هم زدند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در غروب روز عاشورا
سر بُـریـدند تو را هـلهـله بر پا کردند عدهای نیز به یک گوشه تماشا کردند ز بـلـندی تـل از دور خـودم مـیدیـدم نانجـیـبان به سر رأس تو دعوا کردند به تلاطم شدم آن لحظه که دیدم اعداء گـرۀ پـیـرهـنـت را ز جـفـا وا کـردنـد گاه نیزه به تنت سخت فرو رفت ولی عاقبت با کمک از هم به تنت جا کردند دائماً ورد لب دخـتـرکت این شده بـود من بمـیـرم چـقـدر ظلـم به بابا کـردند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
مقـتل به فصل ذبح عـظیم خـدا رسید راوی داسـتـان به غـروب مـنا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیـر از هوا رسید افـتـاد بر زمـین تن مـجـروح آفـتـاب بـاد مـخـالـف آمـد و ابــر بـلا رسـیـد بازی تـیر و نیـزه و خـنجـر تمام شد وقت هـنرنمایی سنگ و عـصا رسید از تـل زیـنـبـیـه ســرازیـر شـد زنـی آری رسید خـواهـرش اما کجا رسـید جاییکه حنجری شده درگیر خنجری جاییکه جـان او به لب تـیغ ها رسید جشن است! دور هلهلهها هم گذشت و حال هـنگـام پـایکـوبی اسـبـان فـرا رسـید برگـشت اسب شاه ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در قتلگاه
نشـنید کسی سوز صدای سخـنم را دیـدنـد ولی لحـظـۀ پـرپـر شـدنم را مشغول دعا بودم و مشغول مناجات بستـند به سرنیـزه سنانها دهـنم را با ضربۀ شمـشیر جـدا کرد حرامی بر سـیـنۀ من دست عزیز حسنم را در پیش دوتا چـشم تر مـادرم آنها بردند به غـارت ز تـنم پـیـرهنم را پس حمزه کجائی که بیائی و ببـینی مثله شدن تک تک اعضای تـنم را در قتلگه آمد پس از این واقعه زینب حق داشت که زینب نشناسد بدنم را با دست خودم هدیه به او دادم و رد کرد آنکس که چنین برد عـقـیق یمنم را پُـر بود شکمها همه از نان حرام و نـشنـید کسی سوز صدای سخـنم را
: امتیاز
|
مصائب گودال قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
دست بر قبضۀ خنجر زد وآمد سویش بین گودال دو زانو شده رودر رویش دست را بر بدنش میزد و با خیره سری امتحان کرد به رگهای گـلـو چاقـویش سـایـۀ پنـجـه دسـتـی طـرف سـر آمـد تا که بر هم بزند حالـت در گـیسویش سنگ را مثل سر نیـزه تراشـش دادند تا که جـاگـیـر شود بـر لـبـۀ ابـرویش آن قدر خون ز هر روزنهای جاری بود که نـشد تـکـیه نـمـاید به سر زانـویش لشکـر او وسـط عـلـقـمه از هم پاشـید آنکه بر خاک شده هم عـلم و بازویش رمقی نیست دگر؛ نیزه و سنگش نزنید این روا نیست کسی پا بنهد بر رویش خنجر آماده شد و فاطمه از راه رسید و فضا پر شده از رایحۀ خوش بویش رفت تا نیـزه ز پهلوی حسیـنش بکشد تازه شد در نظـرش درد سر پهلـویش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
خدا کـنـد به دلت آب هم تکـان نـخورد نـشستهام که غـباری به پلکـتان نخورد تو خوب باش فـدای سـرت، سر زینب تو باش باغ دلم سیـلی از خزان نخورد امـیـر امـر نـمــوده به بـادهــا امــروز که روسری ز سر دختران تکان نخورد دلـت نـیـامـد و مـن هــم دلـم نــمـیآیـد مسیر روضه به شیرخواره ناگهان نخورد خدا کـند که بـگـیرد دعـای من امـروز خدا کـند که مسیرت به ساربان نخورد اگر چه مادرمان روضه خوانده از گودال سرت به نیزه و شمشیر توأمان نخورد و کـاش عـصر دهـم پـای ناقـۀ عـریان دوباره چشم من آنجا به این سنان نخورد بـمان کنار عـزیزم که دخـترت روزی هزار ضربۀ سیلی از این و آن نخورد کـنـار چـشم ربـاب و میان بـزم شراب خدا کند که لبت چوب خـیزران نخورد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
حرف رفتن مزن ای یار دلم میشکنـد در عـزای دو عـلمـدار علـم میشکـنـد شـانههـای به عـزا مـتـصلـم میشکـنـد پـایـههای بـدنـم آب و گِـلـم مـیشـکـنـد حرف رفتن مزن ای یار مرا میسوزی شیـون و ناله فقـط بر دو لـبم میدوزی فـکـر تـنهـایـی بعـد از تـو مــرا آزارد شعـلـهها در دل آتـش زده میافـروزی من که غربت زدهای بیکس و دور از وطنم از جـدایی تو مگـو تاب نمـانـده به تـنم با وداع گفتن خود قلب مرا خون کردی خیره در چشم تو از عمق درون ناله زنم من که از کودکیام همدم و یارت بودم هرکجـا رفتی و بودی به کنـارت بودم جان من بستـه به جـان تو چنـان آئـینـه کـن تــرحّـم بـه دلــم آیــنـهدارت بـودم مگـو با زینب دلخـون ز جدایی سخنی که برادر به کـلامت دل من میشکـنی نه توانی که ببـینـم سـرِ تو بـر سـرِ نی نه قـراری که ببـینم به زمیـن پاره تنی از نگاهـم به نگاهت، نگهـم میخـوانی راز دلبستـگیام را به خـودت میدانی مادرم کرده وصیّت به من هنگام وداع زیـنبـم بر سر پـیـمـان حسیـن میمـانی چشم پُر اشک من از خون دلم لبریزست آسـمـان نـگـهـم اَبـر غــم پـائــیــزسـت با خداحافظـیات خیمه سراسر غـم شد در مقابل سپـه دشمن ما خـون ریزست میروی جانب میدان و نگاهت با ماست دانم حتی به صف حادثه آهت با ماست با رقیـه به سکـیـنـه چه بگـویـم بیتـو؟ بر سر نیزه دو چشمان به راهت با ماست گرچه در وقت وداع گریه سببساز نشد مانـع رفـتـن فـرمـانـده ز پــرواز نـشـد سروری شرح غم حضرت زینب برگو بیغمـش هیـچ دلی مرثـیـه پرداز نـشد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام قبل از شهادت
گـسـسـتم از هـمه دلـبـسـتـگیهـا به سـر آمد غـم و دلخـستـگـیها زنـان و کــودکـان را وا نـهــادم مـیـان دشــمـنـان تــنـهـا نـهــادم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در عصر عاشورا
میبـیـنم از نسـیم سـبکتـر شده تـنت از بسکه تکّـه تکّـه مکـرر شـده تنت دلکـند میشـوند مگـر از تو نـیـزهها بـر دستهای نـیـزه کـبـوتر شده تنت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام با حضرت زینب سلام الله علیها
دلت میلرزد از فریادهای آخرم برگرد دلم میلرزد از خون گریههای خواهرم برگرد مرا بگـذار در گودال با سر نیـزهها تنها نبینی نیزه کاری تا شود بال و پرم برگرد برو جان تو و جان صلابتهای معجرها تویی بعد از من و عباس امید حرم برگرد نگاهت را بگیر از چشمهای من خداحافظ ببین که شمر پرسه میزند دور و برم برگرد نفس هایم به آخر میرسد طاقت نداری تو ببینی کُندی خنجر به زیر حنجرم برگرد برایت سخت خواهد بود از نزدیک این صحنه چه خواهد کرد تاب پنجه با موی سرم برگرد هنوز از ضربههایش چند تای دیگری مانده شده وقت حسینم وا حسینِ مادرم برگرد
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
مـقـتـل از خـون تنِ تو شـبـیـه دریـا بـود خواهـرت دید که چه غـائـلهای برپا بود دور گـودال همه دور و برت جمع شدند نیمهجان بودی و بر گِرد تنت غوغا بود تو زمین خوردی و زینب به زمین خورد حسین به سرت سنگ زدند، خواهر تو آنجا بود نیزه و تیـر ز هـر سـو به سویت میآمد اثـر تـیــر روی ســیــنـۀ تـو پــیــدا بـود نـاگـهـان ولــولـه در عــالـم بـالا افــتــاد نیـزهای گـشـت بـلـند و سـر تو بـالا بـود کهـنه پیـراهـن تو دردسـری بود حـسـین بر سـر غـارت پـیـراهـن تـو دعـوا بـود نالهای میرسد از گوشۀ گودال به گوش به گـمـانم که حسین مادر تـو زهـرا بود حرمله شمر سنان خولی و اخنس جمعند همگی یک طرف و خواهـر تو تنها بود
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
یک لشکر و یک جسم در خون آرمیده دارد نظاره خـواهـری قـامت خـمیده شمشیر و نیـزه گرد او گرم طـوافـند زینب نـظـاره میکـند با اشـک دیـده ناگاه مقـتـل همچنان دریای خون شد بر نیـزه شد یکـباره یک رأس بُـریده فـریـاد بر آمـد هـمـه تکـبـیر گـفـتـنـد دیدند همه رنگ از رخ زینب پـریده پـیـراهـنش را گرگهـا یـغـمـا نمـودند حالا پس از آن نـوبت خـاتـم رسـیـده گفتم بگویم بعد از این از حال زینب شد جاری از نوک قلم خون بر جریده نا گه قـلـم بگـشود لب را چنین گفت: شاعـر بـیا بـگـذر ز پـایـان قـصـیـده
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
سر به روی نیزه رفت و تن نداشت جسم درهم زیر و رو کـردن نداشت بـد سـلـیـقـه بـودن غــارتـگـر اسـت ورنه کهـنـه پـیـرهـن بُـردن نـداشت نـــیــزههـا بــا نـیـت قُــرب آمــدنــد حـنجـرش نـای نـزن گـفـتـن نـداشت پـیـر مـردی که زدی، لـعـنت به تـو پـیـکـر پـاره عـصا خـوردن نـداشت شـاه مــا از مــادرش شــرمـنـده شـد پـیکـرش یک جای بـوسـیدن نداشت
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب قتلگاه سیدالشهدا علیهالسلام
گفته بودی مرگ در بستر برایت خوب نیست دیدن تنهایی خواهر برایت خوب نیست پیرهن کهنه به تن کردی برایت خوب بود این عقیق سرخ و انگشتر برایت خوب نیست هر قَدَر شمشیر خوردی بیشتر گفتی علی ذکر نام نامی حـیدر برایت خوب نیست از جلو سخت است میدانم ولیکن صبر کن در نیاور تیر را از پَر، برایت خوب نیست سن و سالت رفته بالا آه دست و پا زدن زیر نعل اسب یک لشگر برایت خوب نیست غیرت الـلهی و میدانـند این نامحـرمان دیدن اشک و غمِ کوثر برایت خوب نیست سمت گـودال آمده با قـامتی خـم فـاطـمه باز میگویی: نیا مادر! برایت خوب نیست
: امتیاز
|